کیانکیان، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 3 روز سن داره

برای کیان عزیزم

یک اتفاق بد

پسری الان که برات مینویسم هنوز حالم خوب نیست و نه جسمم و نه ورحم نتونسته با قضیه کنار بیاد. شاید هنوز نتونستم خودمو ببخشم. پسری دوشنبه ١١ دی بابا مجید بعد از ظهر رفت دفتر و من و شما با هم تو خونه تنها موندیم. تو از صبح ساعت ٨ که بیدار شده بودی هنوز نخوابیده بودی و یکم بهانه گیری میکردی. مامانی ظرفهاشو شست و آشپزخونه را مرتب کرد و تصمیم گرفت برای اینکه یکم فضای خونه خوش بو بشه عود روشن کنه. تو فسقلی هم رفته بودی سه تا کتاب از توی کتابخونه آورده بودی و هی نشون مامان میدادی که بیا بخون. بردمت تو اتاق خواب و خوابیدی روی تخت مامان. منم پهلوت دراز کشیدم و برات کتاب خوندم. خیلی خوابت می اومد ولی بازیگوش شدی و از تخت رفتی پایین و باهام بای با...
12 دی 1391
1